نام شما : |
ایمیل شما : |
نام دوست شما: |
ایمیل دوست شما: |
به نظر بعضی ها مرگ یعنی نفس نکشیدن ، زندگی نکردن ، ندیدن ، احساس نکردن وووو .
ولی به نظر من مردن یعنی دلیلی برای تلاش پیدا نکردن یعنی نترسیدن از رسیدن پوچ به مرگ یعنی هر روز زندگی کردن و لذت نبردن ، یعنی پیدا نکردن گمشده ای و ندانستن اینکه آن کس کیست؟
اگر انگیزه ای برای زندگی و تلاش ندارید مطمئناً کسی را در گذشته خود جا گذاشته اید کسی که برای شما بسیا عزیز است ولی از نزدیک شدن به آن می ترسید یا که شرم دارید
ترس و شرمندگی از چه چیزی؟
شرمنده از سخن نا به جا ، شرمنده از یک حرکت ناشیانه ، شرمنده از اینکه زمانی باید غرور خود را به خاطر او می شکستید ولی این کار را نکردید و هم اکنون او همیشه در اطراف شماست و شما به خاطر عمل خود از عکس العملی که نسبت به مواجهه با شما خواهد داشت از او دوری می کنید و ترسِ شدیدی نسبت به نزدیک شدن به او دارید و همیشه حسرت لحظه هایی را که با او بودید را با خود حمل می کنید و این بار سنگین روز به روز دو چندا شده و بر غم شما می افزاید و هر لحظه که می گذرد بر زمین نهادن این بار سختتر و سختتر می شود تا جائی که شما ترجیح می دهید که زیر این بار له شوید تا آنکه آن را به زمین بگذارید حس عجیبی ست که کسی را دوست داشته باشید و به خاطر یک سخن نا به جا از او جدا شده باشید این درد از صد بار مرگ بدتر و وحشتناک تر است این راه درستی نیست که ما تا به این زمان آن را طی می کردیم این مسیر تا بی نهایت ادامه دارد و هر چقدر هم که صبور باشید زمانی می رسد که از خستگی کمر خم کرده و از شدت سنگینی بار می شکنید .
شما چه راه حلی را برای این مشکل پیشنهاد می کنید؟
شاید این مشکل تنها به من خلاصه نشده و بسیاری از عزیزان این مشکل را همواره به دوش می کشند!
لطفاً دیدگاه خود را پیرامون این موضوع بیان کنید.